جدول جو
جدول جو

معنی عمرو تمیمی - جستجوی لغت در جدول جو

عمرو تمیمی
(عَ رِ تَ)
ابن بکر تمیمی. وی یکی از سه تن خوارج بود که تصمیم گرفتند علی (ع) ، معاویه و عمرو بن عاص را در شب هفدهم رمضان سال چهلم هجرت به قتل رسانند. و عمرو مأمور قتل عمرو بن عاص در مصر گشت. وی در شب معین بر عمرو بن عاص کمین کرد، اما آن شب عمرو عاص بسبب پیچاک شکم به نماز نرفت و رئیس شرطۀ خود ’خارجه بن ابی حبیبۀ عامری’ را بجای خویش به نماز جماعت فرستاد و عمرووی را بخیال اینکه عمرو عاص است به قتل رساند و خودبه فرمان عمرو عاص به قتل رسید. (از اعلام زرکلی از تاریخ ابن اثیر حوادث سال 40، و تلبیس ابلیس ص 94)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَمْ ما رِ تَ)
دارمی براجمی تمیمی. جاهلی و از بنی مالک بن حنظله بود که در شقاوت بدو مثل زنند. رجوع به عمار دارمی شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ یِ تَ)
ابن عقیل بن بلال بن جریر بن عطیۀ کلبی یربوعی تمیمی. از شعرای یمامه در قرن سوم هجری. رجوع به عمارۀ کلبی شود
لغت نامه دهخدا
(عِ نِ تَ)
ابن فصیل بن عائد تمیمی، مکنی به ابوخالد. وی از صحابیان بود و گویند که او از صحابیانی است که به هرات رفتند. رجوع به الاصابۀ ابن حجر، ترجمه شمارۀ 6009 شود
لغت نامه دهخدا
(عُرْ وَ)
ابن حدیر تمیمی، مشهور به ابن ادیّه از بزرگان نهروان بود و او نخستین کسی بود که گفت ’لا حکم الا ﷲ’. وی اشعث را بجهت پذیرفتن حکمیت مابین علی (ع) و معاویه سرزنش کرد و چون اشعث توجهی به او نکرد با شمشیر به وی حمله کرد و استر اشعث را مجروح ساخت. عروه در جنگ نهروان نیز حضور داشت و یکی از کسانی بود که از این جنگ سالم بدرآمدند. او تا زمان معاویه در قید حیات بود و زیاد بن أبیه در مورد خلفای اول و دوم از او پرسش کرد و او در حق آنان بنیکی یاد کرد و در مورد عثمان، شش سال اول خلافت او را بنیکی یاد کرد و در باقی مدت خلافت، او را کافر دانست. و علی علیه السلام را تا روز حکمیت مورد ستایش قرار داد و از آن ببعد وی رامتهم به کفر کرد. و چون در مورد معاویه از او پرسش شد وی را بسختی دشنام داد. و در مورد خود زیاد بن ابیه نیز سخنان درشت یاد کرد. با وجود این زیاد وی را زنده باقی گذاشت و او بسال 58 ه. ق. به امر عبیدالله بن زیاد کشته شد. (از الاعلام زرکلی از السیر شماخی، و ابن اثیر، و الکامل مبرد، و تلبیس ابلیس ابن جوزی)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ تَ)
ابن عبیدالله بن معمر بن عثمان تیمی قرشی. مشهور به ابن معمر. از فرماندهان شجاع و سید بنی تیم در عهد خویش بود. بسال 22 ه. ق. تولد یافت. مدتی والی بلاد فارس بود. در سال 73 ه. ق. عبدالملک او را به جنگ ابوفدیک فرستاد و وی شش هزار از سپاهیان او را بکشت و هشتصد تن را اسیر کرد، و از آن پس از مقربان عبدالملک بن مروان گشت و بسال 82 ه. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی ازعقد الفرید ج 4 ص 47 و تاریخ ابن اثیر ج 4 ص 104)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْرْ)
ابن العلأبن عماربن عریان بن عبدالله بن حصین التمیمی المازنی البصری. ابن خلکان پس از ذکر نسب بصورت مزبور گوید بخط خود در مسودات دیدم که نام او ابوعمرو بن العلأبن عماربن عبدالله بن الحصین بن الحرث بن جلهم بن خزاعی بن مازن بن مالک بن عمرو بن تمیم (و بعضی نام او را زبان گفته اند) و او یکی از قراء سبعه و اعلم ناس بقرآن کریم و عربیت و شعر است و چون واضع نحو امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام را بشمار آریم او از طبقۀ رابعه محسوب خواهد بود. اصمعی گوید: از ابی عمرو بن العلا شنیدم که میگفت آن مقدار از نحو دانم که اعمش نمیدانست و اگر نوشته شود اعمش را حمل آن میسر نتواند بود و باز اصمعی گوید: از ابی عمرو هزار مسئلت کردم و با هزار حجت پاسخ گفت و ابوعمرو در حیات حسن بصری سرو پیشوای روزگار خویش بود و ابوعبیده گوید: ابوعمرواعلم مردم به ادب و عربیت و قرآن و شعر است و آنچه از عرب فصحاء شنیده و نوشته خانه ای را تا نزدیک سقف پر کردی... و باز اصمعی گوید: ده سال ملازم ابی عمرو بن العلا بودم و یکبار او به بیتی اسلامی تمثل نجست و فرزدق را درباره او ابیاتی است و صحیح این است که کنیۀ او اسم اوست و بعضی نام او را زبان گفته اند و صحیح نیست و ابن منادر گفت از ابی عمرو بن العلا پرسیدم تعلم تا کی نیکو است گفت تا گاه مرگ. مولد او در سال 70 یا 68 یا 65 هجری قمری بمکه بود و وفات وی در 154 یا 157 یا 156 هجری قمری بکوفه روی داد و عبدالله بن مقفعوی را رثا گفت و ابن خلکان چند شعر از آن رثا بیاورده است و اختلافی در باب آن اشعار ذکر کرده. و صاحب الکنی او را از روات حدیث نام برده است و ابن الندیم کتاب القراآت و کتاب النوادر را بدو نسبت کرده است. و گویند در نام او بیست و یک رأی مختلف است. سیوطی برخلاف ابن خلکان گوید: زبان درست و دیگر نام ها غلط است. و رجوع به حبط ج 1 ص 275 و فوات الوفیات ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
(قِ دِ نِ عَ رِ تَ می ی)
کتابی در شرح حال بابک خرمی دارد. (از ابن الندیم از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا